علی روشنی کلبه ما

سلام عزیزم خیلی وقته از تو و مامانی چیزی ننوشتم.مامانی بعداز ٩ روز بستری بودن تو بیمارستان خونه ی مادرجون موندگار شد تا اقا پسری بدنیا بیاد.بابایی هم معمولا شب او نجا میمونه و هرچند روز یه بار مامانی میره خونه تا یه سری به خونه بزنه و برای انجام چکاپ بره درمانگاه. حدود یه دوهفته ای هم میشه که زن عمو مبینا هم گرفتار شد و کیسه ابش سوراخ شده و چند روزی بیمارستان بستری بوده.الان حال ش بهتره باید ابمیوه و مایعات بیشتر بخوره تا جبران بشه. مامانی هم تو این چند مدت بقیه وسیله های سیسمونی که نخریده بود رو خریده و سیمونی شما کامل شده.کالسکه,روروئک,سرویس پلاستیکی حموم,کمد و گهواره و چند دست لباس .هنوز گهواره که اماده نشده و حدود یه هفته ای میشه ک...

سلام اقا پسری! خاله جونم بلاخره بعد 9روز مامانی برگشت خونه.بعد نه روز هوای ازاد رو تنفس کرد و از اون زندان ازاد شدشنبه غروب دکتری که اومد مامانی رو ویزیت کرد گفت اینکه بند ماف دور گردن پیچیده زیاد خطرناک نیست.چون درد مشاهده نمیشه میتونی بری بخش و فردا هم مرخصی!خیلی خوشحال شدیم.اخه مامانی دیگه تحملش رو نداشت و چند روز هم حموم نرفته بود حسابی کلافه شده بود. تا بدنیا اومدن جنابعالی مامانی باید خونه مادر جون بمونه و استراحت کنه.دکتر گفته که باید طبیعی زایمان کنی حالا ببینیم تا اون موقع خدا چی میخواد و چی پیش میاد.فعلا حال مامانی خوبه و دوست و اشنا و فامیل میان عیادتش.چون اون روزا خیلی بهش سخت گذشت شبا کابوس زایشگاه و زایمان طبیعی و ناله و در...